معنی کلمه خاموش لب در لغت نامه دهخدا خاموش لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) بی سخن. بی صدا. ساکت. بی کلام. || بی حرکت. ساکن. غیرمتحرک : دلو از کله های آفتابی خاموش لب از دهن پرآبی.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه خاموش لب نکردی یک نفس خاموش لب تو بگفته سرّ جانان بوالعجب تو پشه چون این شنید شد خاموش لب فرو بست و برگشاد دو گوش دلو از کلههای آفتابی خاموش لب از دهن پر آبی