خام دستی

معنی کلمه خام دستی در لغت نامه دهخدا

خام دستی. [ دَ ] ( حامص مرکب ) ناتجربه کاری ( غیاث اللغات ) :
نه چون خامکاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.نظامی.دید آخر ساعد چون نقره خامش رقیب
شد خراب از خام دستیهای جانان خانه ام.صائب ( از آنندراج ).بدست غیر دادی ساعد چون نقره ٔخامت
بقربان سرت گردم مکن این خام دستیها.مخلص کاشی ( ازآنندراج ).|| مال بیمصرف خرج کردن. ( ازغیاث ). || نارضایتی. ( اشتینگاس ).

معنی کلمه خام دستی در فرهنگ فارسی

ناتجربه به کاری .

جملاتی از کاربرد کلمه خام دستی

وگرنه سوری گرنه به لعب خام دستی ده؟ چگونه زیر زخم افتاد بیرون جسته از سر در