معنی کلمه خاک بوس در لغت نامه دهخدا
پیران قبیله خاک برسر
رفتند بخاکبوس آن در.نظامی.زین پس من و خاکبوس پایت
گردن نکشم ز حکم و رایت.نظامی.اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود.حافظ.در طوس بشرف خاکبوس حضرت اعلی مستعد گشت. ( سمطالعلی ص 35 ). || ( نف مرکب ) بوسنده خاک مر احترام را :
که آئی بفرمانبری شاه را
بوی خاکبوس آن کئی گاه را.( گرشاسب نامه ).تا لب من خاک بوس کوی تست
هر دم از لب بوی جان می آیدم.؟