غاتفری

معنی کلمه غاتفری در لغت نامه دهخدا

غاتفری. [ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به رأس قنطره غاتفر که محله ای است در سمرقند. رجوع به غاتفر قسمت منقول از سمعانی شود :
سرای و باغ تو آراسته به سرو بلند
چه سرو کاشغری و چه سرو غاتفری.عنصری ( از شعوری و فرهنگ خطی ).پری ندارد رنگ شکفته ٔگل سرخ
پری ندارد بالای سرو غاتفری.ازرقی ( از جهانگیری و شعوری و آنندراج ).حسین غاتفری رخت برد سوی جحیم
امید منقطع از رحمت خدای رحیم.سوزنی.خدش به شمس باختری بر فسوس کرد
قدش به سرو غاتفری بر مفاخره.سوزنی.- ترب غاتفری ؛ ترب یا تربچه سرخ :
بی تو همه حریفان بی ترب و ترّه اند
تو همچو ترب غاتفری زینت تره.سوزنی.

معنی کلمه غاتفری در فرهنگ عمید

۱. اهل غاتفر.
۲. تهیه شده در غاتفر: پَری ندارد رنگ شکفتهٴ گل سرخ / پَری ندارد بالای سرو غاتفری (ازرقی: ۹۳ ).

معنی کلمه غاتفری در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به غاتفر ۱ - از مردم غاتفر . ۲ - آنچه مربوط و متعلق به غاتفر است : سرو غاتفری .

جملاتی از کاربرد کلمه غاتفری

صورتی همچو سرو غاتفری نظم او چون بنفشهٔ طبری
حسین غاتفری رخت برد سوی جحیم امید منقطع از رحمت خدای رحیم