غاتفر

معنی کلمه غاتفر در لغت نامه دهخدا

غاتفر. [ ف َ ] ( اِخ ) نام شهری است از ترکستان که در آنجا خوبرویان بسیار باشند و در آن سرزمین سرو خوب شود. ( فرهنگ جهانگیری ). شهری است که دراو سرو بسیار بود. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). شهری است در ترکستان که زیبارویان بسیار دارد و در شهرمزبور سروهای موزون و لطیف بسیار است. ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 179 ). || شهری است که درآن سرو بغایت نیکو آید. ( فرهنگ خطی ). نام شهری است از ترکستان خوبان خیز. ( غیاث از لطایف ). غاتقر با قاف بر وزن کاشغر، نام شهری است از ترکستان که در آن سرزمین درخت سروآزاد و مشک خوب و صاحب حسنان مرغوب بهم میرسد؛ و نام محله ای هم هست از محلات سمرقند. ( برهان قاطع ). هدایت در مقدمه انجمن آرا در اشتباهات برهان گوید: «غاتفر به فاء در جهانگیری و رشیدی و مننسکی به اسناد فرهنگ شعوری آمده و در برهان با قاف «غاتقر» آورده ». درلغت فرس ( ص 161 ) غاتفر ( با تاء و فاء ) آمده و در غیاث همین صورت اصح دانسته شده ، اما در معجم البلدان آمده : «غانفر، بعدالالف نون بالتقاء الساکنین ثم فاء مفتوحة و آخره راء، و هی محلة بسمرقند». بارتولد ( ترکستان 86، 90 ) «غاتفر» را محله ای از سمرقند یاد کرده است. ( نقل از حاشیه برهان قاطع چ معین ). صاحب آنندراج گوید: اینکه صاحب برهان غاتقر به قاف نوشته صحیح نیست. و بعضی هم گفته اند نام شهری است و ظاهراً آن محله را بنام آن شهر خوانند ولی صاحب انساب سمعانی غاتفر را یکی از محلات بزرگ سمرقند داند: الغاتفری بفتح الغین و سکون التاء المعجمتین و الفاء و فی آخرهاالراء، هذه النسبة الی موضع بسمرقند فی نفس البلد یقال له رأس قنطرة غاتفر و هی محلة کبیرة حسنة، منها ابوالفضل احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن یوسف بن اسحاق بن ابراهیم الغاتفری الصفار من اهل غاتفر، کان سمع الکثیر من عبداﷲبن مسعودبن کامل و احتقر و کان ثقة فی الروایة سمع منه ابواسعد الادریسی و کانت ولادته فی ربیع الاَّخر سنة 310 و مات سنة 378 هَ. ق. و ابوالفضل محمدبن احمدالغاتفری روی عن احمدبن علی الافطح مستقیم الحدیث روی عنه ابراهیم بن حمدویه الاستجی. و ابومحمدبن ابی بکربن ابی صادق الغاتفری امام فاضل صالح کثیر العبادة و المجاهدة سمع ابابکر البلدی و ابامحمد القطرانی و غیرهما. سمعت منه بسمرقند ثم قدم علینا مروحاجاً و توفی فی المحرم سنة 669 - انتهی. بنابراین معلوم شد که محله مزبور به «رأس قنطره » مشهور بوده. اینکه مؤلفان جهانگیری ، غیاث ، رشیدی ، برهان و سراج و آنندراج غاتفر را محله ای از سمرقند دانسته اند که سرو آن بخوبی مشهور است صحیح است ولی غاتفر شهری از ترکستان سروخیز و حسن خیز از نام محلت سمرقند مذکور در فوق جدا نیست :

معنی کلمه غاتفر در فرهنگ فارسی

نام فرمانده هپتالان ( هیاطله ) در شاهنامه : بشد غاتفر با سپاهی چو کوه زهیتال ( هپتال ) گرد آوریده گروه. ( شا. لغ. )

معنی کلمه غاتفر در فرهنگ اسم ها

اسم: غاتفر (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ghatfar) (فارسی: غاتفر) (انگلیسی: ghatfar)
معنی: از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای میانه

جملاتی از کاربرد کلمه غاتفر

چو آگاه شد غاتفر زان سخن که خاقان چینی چه افگند بن
ز بس نقش وشی چون شوشتر بود ز بس سرو سهی چون غاتفر بود
ز هیتال وز لشکر غاتفر مکن یاد وتیمار ایشان مخور
ز پیروزی لشکر غاتفر همی‌برفرازد به خورشید سر
هم رخش در زیر زلف و هم خطش بر گرد لب غاتفر در زنگبار و نوبه در هندوستان
بشد غاتفر با سپاهی چو کوه ز هیتال گرد آوردیده گروه
زی مرز غاتفر به ساحت چرا رویم هرجا تو پرده برفکنی غاتفر شود
آن به که به جوببار آزادی پیرایه سرو غاتفر گیرم
قدش که جان روان است چون روا دارم که گویمش صفت سرو غاتفر دارد
قدت ار سایه بر زمین فکند خشک و تر سرو غاتفر روید