جملاتی از کاربرد کلمه طعنه زن
کاخ از شقیق و یاسمن آزرم تاتار و ختن بزم اوانی طعنه زن بر کله فغفور چین
او طعنه زن برایشان زین نکته تدقق
جائی که بازسخره عصفور می شود نار از زبانه طعنه زن نور می شود
گنبد پر نقش و ایوان رفیعش بین چسان از بلندی طعنه زن بر گنبد مینا بود
تا زخم طعنه زن نخوری در سرای خویش بیگانه را درون مگذار آشنا مبر
مجلس از رشک رخش داغ نه گلزار است خانه از سرو قدش طعنه زن بستان است
بنوشی طعنه زن یعنی لب شاه بجوش حسن من یعنی بت ماه
زان طرف آن طعنه زن آفتاب بر اثر جذب طلب در شتاب
گشت از تندی و تیزی طعنه زن الماس را
هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب