صاحب کلاهی

معنی کلمه صاحب کلاهی در لغت نامه دهخدا

صاحب کلاهی. [ح ِ ک ُ ] ( حامص مرکب ) پادشاهی. تاجداری :
جهان را بگیریم و شاهی کنیم
همه ساله صاحب کلاهی کنیم.نظامی.به مولایی سپرد آن پادشاهی
دلش سیر آمد از صاحب کلاهی.نظامی.گر او را دعوی صاحب کلاهی است
مرا نیز از قصب سربند شاهی است.نظامی.جوانی داری و شیری و شاهی
سری و با سری صاحب کلاهی.نظامی.

معنی کلمه صاحب کلاهی در فرهنگ عمید

تاجداری، پادشاهی: جهان را بگیریم و شاهی کنیم / همه ساله صاحب کلاهی کنیم (نظامی۵: ۹۶۴ ).

معنی کلمه صاحب کلاهی در فرهنگ فارسی

پادشاهی تاجداری

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب کلاهی

سریر سلطنت بی داوری نیست غم صاحب کلاهی سرسری نیست
زخیلش هر سوی صاحب کلاهی سپاهش هریکی میری و شاهی
جهان را بگیریم و شاهی کنیم همه ساله صاحب کلاهی کنیم
نه هر فرقی سزای تاج شاهی است نه هر سر لایق صاحب کلاهی است
کدامین بی سر و پا می گذارد رو درین وادی؟ کز اقبال جنون صاحب کلاهی بر نمی گردد
این هلال ابرو دو سال بعد ماهی می‌شود در میان گلرخان صاحب کلاهی می‌شود
سرفرازی از سر عریان بود خورشید را شمع سر در پیش از صاحب کلاهی افکند
ز داغ عشق چون خورشید، دارم چتر شاهی را سر ژولیدهام برد از میان، صاحب کلاهی را
چو شاه اختران صاحب کلاهی چو ماه آسمان انجم سپاهی
مگر ز آه مظلوم گردی بخیزد وزآن گرد صاحب کلاهی برآید