داغستانی

معنی کلمه داغستانی در لغت نامه دهخدا

داغستانی. [ غ ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به داغستان. از مردم داغستان. از سرزمین داغستان.
داغستانی. [ غ ِ ] ( اِخ ) علیقلی خان واله صاحب تذکره ریاض الشعراء. رجوع به علیقلی خان و رجوع به واله شود.
داغستانی. [ غ ِ ] ( اِخ ) حسین قلی. اوراست : کشف الظلمة عن معتقدات البابیة و بیان معتقدات المسیحیین چ سال 1324. ( معجم المطبوعات العربیة ).
داغستانی. [ غ ِ ] ( اِخ ) خلیل افندی بن یحیی. از مردم اواخر قرن 3 هَ. ق. او راست : استعمال المریدین و ایقاظ الطالبین - فی بیان کیفیة الطریقة النقشبندیة ( تصوف ) طبع حجر سال 1300. ( معجم المطبوعات العربیة ).
داغستانی. [ غ ِ ] ( اِخ ) عبداﷲ بیگ. او راست : البیان فی رد جنایةالید واللسان عن مقام مولانا السلطان. در رد بر حزب ترکیا الفتاة چ سال 1900 میلادی. ( معجم المطبوعات العربیة ).
داغستانی. [ غ ِ ] ( اِخ ) علی ( افندی ) حلمی. معلم زبان ترکی در مدرسه محمدیه.او راست : 1- رسالة فی اثبات «النجاةوالایمان » چ دمشق. 2- رسالة فضایل الصلوات فی کل لیلة من لیالی شهر رمضان ( آغاز آن : الحمد رب العالمین و الصلاة والسلام علی اشرف المرسلین ) چ مصر 1307. ( معجم المطبوعات ).

معنی کلمه داغستانی در فرهنگ عمید

۱. در ردیف های آوازی، گوشه ای در همایون.
۲. در ردیف های آوازی، گوشه ای در دشتی.

معنی کلمه داغستانی در فرهنگ فارسی

علی حلمی معلم زبان ترکی در مدرسه محمدیه .

جملاتی از کاربرد کلمه داغستانی

شیخ شامل داغستانی (۱۷۹۷–۱۸۷۱) رهبر سیاسی و نظامی و مذهبی جنبش آزادیخواهی داغستان بود. قیام او دنباله قیام غازی ملا محمد بود شیخ شمیل از خلفای دراویش نقشبندی شهرزوری بود.