معنی کلمه خاک برسر در لغت نامه دهخدا خاک برسر. [ ب َ س َ ] ( ص مرکب ) کنایه از محتاج ، آواره ، آفت زده. ( آنندراج ). ذلیل : پر از درد نزدیک قیصر شدندابا ناله و خاک برسر شدند.فردوسی.از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری.سیدحسن غزنوی.- خاک برسرشدن ؛ مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن.
معنی کلمه خاک برسر در فرهنگ عمید ۱. مصیبت دیده: پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳: ۴۲۴ ).۲. خوار، ذلیل. &delta، در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب.* خاک برسر شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] بدبخت شدن، بیچاره شدن.
معنی کلمه خاک برسر در فرهنگ فارسی ( صفت ) آنکه خاک بر سر او ریزند . ۲ - پست ذلیل فرومایه . ۳ - دشنامی است کسان را .
جملاتی از کاربرد کلمه خاک برسر در آتش آذر و به کف باد هوس می گفت که خاک برسر آب حیات بادم به دست و آتش در جان و خاک برسر همواره آب حسرت می بارم از دو دیده