حاضر جوابی

معنی کلمه حاضر جوابی در لغت نامه دهخدا

حاضرجوابی. [ ض ِ ج َ ] ( حامص مرکب ) بدون اندیشه جواب دادن. زود پاسخ دادن. بدون اندیشه پاسخ دادن. چگونگی و حالت حاضرجواب : و ابوالاسودمعروف است به حاضرجوابی. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ).
بیاران گفت کز خاکی وآبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی.نظامی.

معنی کلمه حاضر جوابی در فرهنگ معین

( ~. جَ ) [ ع - فا . ] (حامص . ) ۱ - پاسخ دادن بدون اندیشه ، زود جواب گفتن . ۲ - بذله گویی .

معنی کلمه حاضر جوابی در فرهنگ فارسی

۱ - پاسخ دادن بدون اندیشه زود جواب گفتن ۲ - بذله گویی .

جملاتی از کاربرد کلمه حاضر جوابی

اگرچه من نیم حاضر جوابی ز تو غایب نیم در هیچ بابی
جز دعا دیگر چه می آید زمن چون طبع من با همه حاضر جوابی ها فروماند از جواب
وقت حاضر جوابی کرمت چون گشاید طمع زبان سؤال
مؤمن الطاق پاسخ داد: اما مقتدای ترا تا روز حشر مهلت داده اند. مهدی از این حاضر جوابی خندید و ده هزار درهم به مؤمن الطاق بخشید.
زبانی داشت در حاضر جوابی بتیزی چون لب تیغ سدابی
دلم در سینه تا پر می زند چشمش خبر دارد نمی دانم کجا آورده این حاضر جوابی را
مرا جویا به بزم وصل او از جوش حیرانی لب تصویر آموزد فن حاضر جوابی را