زاده شدن

معنی کلمه زاده شدن در لغت نامه دهخدا

زاده شدن. [ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )متولد شدن. بوجود آمدن. رجوع به زاده و زادن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه زاده شدن

عبدالرضا انصاری در یک خانواده اشرافی در ۱۳۰۴ (خورشیدی) زاده شد. پدر او، سرهنگ محمدحسین خان انصاری، در ۲۶ سالگی و پیش از زاده شدن عبدالرضا، در جنگ با یاغیان در بجنورد کشته شد. او پس از پایان تحصیلات متوسطه در دبیرستان فیروزبهرام و فارغ‌التحصیلی از دانشکده کشاورزی کرج (پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران) و حقوق از دانشگاه تهران به ایالات متحده آمریکا رفت و در رشته کشاورزی از دانشگاه یوتا درجه مهندسی گرفت و سپس تحصیلات خود را در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس به پایان رساند.
ناپلئون سوم پس از چند رویداد نزدیک به هم بسیار شاد و خشنود گشته بود؛ نخست جنگ کریمه که پس از صلح روسیه را از دریای سیاه دور نگاه داشته بود، و دیگر زاده شدن اوژن بوناپارت که نشان از این می‌داد که پادشاهی‌اش پس از او بی‌جانشین نخواهد ماند.
میتراس از دل سنگی درون غاری به دنیا می‌آید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیر و کمان در دست. برخی زاده شدن میتراس از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم می‌دانند. میتراس به هنگام تولد کره‌ای در دست دارد و دست دیگرش بر دایرهٔ بروج قرار گرفته است.