معنی کلمه خارچین در لغت نامه دهخدا
چنان باغی کزو گلچین نیارد گل برون بردن
نه آن باغی که باید خارچین از بیم دزدانش.عرفی ( از آنندراج ).رجوع به خار شود.
|| ( ص مرکب ) که خار بیرون آرد :
آن حکیم خارچین استاد بود
دست میزد جابجا می آزمود.مولوی.|| منقاش. ( زمخشری ). منماص. ( زمخشری ).