ساده دلی

معنی کلمه ساده دلی در لغت نامه دهخدا

ساده دلی. [ دَ / دِ دِ ] ( حامص مرکب ) ساده دل بودن. ساده بودن. سلیم دلی. صاف صادقی. مقابل عیاری :
عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است
کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود.منوچهری.خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.حافظ.|| نادانی. ( شرفنامه منیری ). بی عقلی. خفیف عقل بودن. ابلهی. احمقی.

معنی کلمه ساده دلی در فرهنگ عمید

۱. ساده دل بودن، سادگی و صداقت.
۲. زودباوری.

معنی کلمه ساده دلی در فرهنگ فارسی

ساده دل بودن سلیم دلی صاف صادقی مقابل عیاری .

جملاتی از کاربرد کلمه ساده دلی

روزی لبم از رخ تو بوسی بر بود از ساده دلی رخ تو بر وی بخشود
از ساده دلی چون گذری عالم مستی است در زیر فلک دامن صحرایی اگر هست
مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را نگاه دار چو آیینه در نمد خود را
به حرف صدق مکن باز لب ز ساده دلی که روی صبح به خون جگر سفید شود
وه چه ساده دلی و چه نادان که ندانی تو عصمت از عصیان
طوطی، عجب از ساده دلی های تو دارم گفتار به آن لعل گهربار میاموز
وحشی به فریب همه کس می‌روی از راه بگذار که ما ساده دلی چون تو ندیدیم
چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب!
به عشوه عشوه ز من عمر برد و طرفه تر آنک دلم ز ساده دلی هر چه گفت باور کرد
زنگ بردار ز دل پاک و در آیینه ببین کآخر از ساده دلی دولت دیداری یافت