جان افزا

معنی کلمه جان افزا در لغت نامه دهخدا

جان افزا. [ اَ ] ( نف مرکب ) آنچه مدد حیات بود مانند آب حیات و امثال آن. ( شرفنامه منیری ). جان افزای ، جان فزا. ( از بهار عجم ). آنچه جان را بیفزاید. آنکه یا آنچه باعث فزونی جان شود. افزاینده جان :
خورشها پاک و جان افزا و نوشین
چه پوششهای نغز و خوب و رنگین.( ویس و رامین ).ناقه مشکم که گر بندم کنی در صد حصار
سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من.خاقانی.به جان او کزو جان را به درد اوست خرسندی
که جانداروی خویش از لعل جان افزای او دارد.خاقانی.هر که شد دل زنده از دیدار جان افزای دوست
آنچنان دل زنده را هرگز وفائی هست نیست.اسیری.و رجوع به جان افزای و جان فزا شود. || نزد صوفیّه بقا را گویند که سالک از آن صفت باقی ابدی گردد و فنا را بدو راه نبود.

معنی کلمه جان افزا در فرهنگ عمید

= جان فزا

معنی کلمه جان افزا در فرهنگ اسم ها

اسم: جان افزا (پسر) (فارسی) (تلفظ: jān afzā) (فارسی: جان‌افزا) (انگلیسی: jan afza)
معنی: آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا

جملاتی از کاربرد کلمه جان افزا

وان ندیمان خوب جان افزا که برون اند از زمین و سما
هان ای مه رو برگو برگو ای جان افزا بنشین بنشین
که شد آب حیات جان افزا بر کف تو نبیند در ساغر
ندارد خط مشکین رتبه آن لعل جان افزا سیاهی جای آب زندگانی را نمی گیرد
روان جز لعل جان افزا نجوید خضر جز چشمه ی حیوان نخواهد
برو بر ره بپرس از رهگذریان که آن همراه جان افزا کجا شد
مطلع این بیان جان افزا بود در ششصد و نود یارا
برو ای راه ره پیما بدان خورشید جان افزا از این مجنون پرسودا ببر آن جا سلامی را
کاین برق حدیث تو از آن است جز جان افزا و دلربا نی
به حضرتم خضر آب حیات جان افزا بهر صبوح به جام سکندر آورده