تابر

معنی کلمه تابر در لغت نامه دهخدا

تأبر. [ ت َ ءَب ْ ب ُ ] ( ع مص ) گشن پذیرفتن خرما. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ): تأبر النخل ؛ پذیرفت خرمابن بار رایعنی گشن و اصلاح را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تابر در فرهنگ فارسی

گشن پذیرفتن خرما

جملاتی از کاربرد کلمه تابر

بزد دست و برداشت کرسی عاج بشد تازیان تابر تخت ساج
مرا دل زانده در آمد به جوش همی خواستم تابر آرم خروش
خواست تابر خرمن جنس زنان آتش اندازد «انا الاعلی» زنان
بر آشفت و فرمود تابر حریر به اثرط یکی نامه سازد دبیر
نگه می‌دارد از اعدات پیوست که تابر تو نیابد دشمنی دست
دگر کس ازاین کوه ناید بدر برم تابر کنده یکسر حشر
که تابر جای خرمن خرمن مشک ز خاکستر ببیند توده توده
این تلخی سپهر ز راه مروت است تابر تو زهر مرگ چو حلوا شود لذیذ