جملاتی از کاربرد کلمه تابانی
از آن چون قبله دهقان بسوزانی و تابانی چو فرزند گرامی را بنازش پرورد دهقان
ز رخشانی که جرم اوست خدمت می کند نورش ز تابانی که لون اوست غیرت می برد نارش
آه زین نیرنگ و افسون وجود وای زین تابانی و ذوق نمود
درون دل از آن رخسار روشن گشت این معنی که در هر ذرهٔی خورشید تابانی نهان باشد
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی در جهان هر ذرهای خورشید تابانی بود
تو مهر تابانی ولی هرگز چو ماه نو مرا بر جسم لاغر ذرهای از پرتوت افزود نه
باغ خندانی به عشرت ماه تابانی به لطف باغ خندان خوانمت یا ماه تابان ای پسر
بچه آفتاب تابانی نایب آفتاب تابان باش
شاه خوبانی چو جولان میکنی بر پشت زین ماه تابانی چو طالع میشوی از طرف بام
در جهان روشن تر از خورشید شو صاحب تابانی جاوید شو