زخم دار

معنی کلمه زخم دار در لغت نامه دهخدا

زخمدار. [زَ ] ( نف مرکب ) مجروح و مضروب و زده شده. ( ناظم الاطباء ). دارنده زخم. دارای زخم. و رجوع به زخم شود.

معنی کلمه زخم دار در فرهنگ عمید

زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد.

معنی کلمه زخم دار در فرهنگ فارسی

مجروح و مضروب و زده شده دارای زخم
( صفت ) ۱ - مجدوح . ۲ - مضروب .

جملاتی از کاربرد کلمه زخم دار

دل صید زخم دار وز دست و زبان خلق هرجا که رفت ناوک پرتاب می‌خورد
من درد دارم ازتوچو عقرب گزیدگان چون مار زخم دار تو پیچی به خویشتن
آسمان خورشید را صیدگاه قهر تو همچو صید زخم دار افتان و خیزان یافته
همه خسته و رنجه و زخم دار خروشان و جوشان چو ابر بهار
بیش از هزار و پانصد پنجاه زخم بود بر پیکر بریده سر زخم دار تو
دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد
می زند موج قیامت سینه های زخم دار زلف مشکین که را دیگر پریشان ساختند؟
چو خورشید مینو چنان زخم دار سوی سیستان آمد از کارزار