معنی کلمه ثرب در لغت نامه دهخدا
خوش نفسی نیست بی گرانی کامروز
نافه بی ثرب در تتار نیابی.
ج ، ثروب ، أثرب. جج ، أثارب.
ثرب. [ ث َ ] ( ع اِ ) سرزنش کردن. نکوهیدن بر گناه. || ثرب مریض ؛ برکندن جامه بیمار.
ثرب. [ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ ثربَة.
ثرب. [ ث َ رِ ] ( اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است. ( مراصد الاطلاع ).