ذهبوا

معنی کلمه ذهبوا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَهَبُواْ بِـ: بردند
معنی لَمَّا: وقتیکه - هنوز نه - سوگند می خورم به آنچه- إلّا(در عباراتی نظیر "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معنی "وقتیکه" می دهد. در عباراتی نظیر "وَلَمَّا یَدْخُلِ ﭐلْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ "معنی "هنوز نه" می دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ...
ریشه کلمه:
ذهب (۵۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه ذهبوا

و عن انس بن مالک قال بعث الفقراء رسولا الی رسول اللَّه (ص) فقال انّی رسول الفقراء الیک. فقال مرحبا بک و بمن جئت من عندهم؟ جئت من عند قوم احبّهم، قال: قالوا یا رسول اللَّه انّ الاغنیاء ذهبوا بالجنّة، یحجّون و لا نقدر علیه و یعتمرون و لا نقدر علیه و اذا مرضوا بعثوا بفضل اموالهم ذخیرة لهم. فقال النبی (ص) بلّغ عنّی الفقراء انّ لمن صبر و احتسب منکم فله ثلث خصال لیست للاغنیاء: الاولی انّ فی الجنّة غرفا ینظر الیها اهل الجنّة کما ینظر اهل الارض الی نجوم السّماء لا یدخلها الّا نبیّ فقیر او شهید فقیر او مؤمن فقیر، و الثانیة یدخل الفقراء الجنّة قبل الاغنیاء بنصف یوم و هو خمس مائة عام، و الثالثة اذا قال الغنی سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر و قال الفقیر مثل ذلک لم یلحق الغنی الفقیر و ان انفق فیها عشرة آلاف درهم و کذلک اعمال البرّ کلّها فرجع الیهم، فقالوا رضینا رضینا.
پس پیغامبر ایشان حزقیل فرا رسید و ایشان را چنان دید، اندوهگن گشت، بگریست و دعا کرد. اللَّه تعالی ایشان را زنده کرد بعد از هشت روز و فرا پیش وی کرد، و آن نتن که از اثر مرگ بریشان بود، بریشان بماند و هنوز در نسل ایشان از اولاد یهود مانده است. حزقیل پیغامبری بود از بنی اسرائیل سوم موسی، که بعد از موسی یوشع بن نون بود، پس کالب بن یوفنا، پس حزقیل. و او را ابن العجوز میگفتند از آنک مادر وی پیر زنی بود نازاینده، از خدای عز و جل این فرزند بپیری خواست و او را بداد، مقاتل گفت: حزقیل ذو الکفل است، و انما سمی ذو الکفل لانه تکفل سبعین نبیا، و انجاهم من القتل، فقال لهم اذهبوا فانی ان قتلت کان خیرا من ان تقتلوا جمیعا، فلما جاء الیهود و سالوا حزقیل عن الانبیاء السبعین، قال انهم ذهبوا و لا ادری این هم. و منع اللَّه ذا الکفل من الیهود إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ از روی معنی هر دو ناس یکسان نه اند. اول گفت لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ این ناس عموم مردم‌اند که نعمت و فضل اللَّه بر همه روانست. پس گفت وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ این ناس علی الخصوص اهل شکراند و ایشان جز مکلفان نه اند، که شکر بر اهل تکلیف واجب است، فکانه قال و لکن اکثر المکلفین لا یشکرون ازین جهت اکثر الناس گفت و اکثرهم نگفت، میگوید ای بسا نواخت که از آفریدگار بر بندگان است، ای بسا نیکو کاری که از اللَّه بریشانست لکن ایشان سپاسداری نمیکنند، و شکر آن نعمت بجای نمی‌آرند. شب معراج چون مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بحضرت عزت رسید اللَّه تعالی شکایت این امت با وی کرد گفت «یا محمد لم اکلفهم عمل الغد و هم یطلبون منی رزق غد، یا محمد سمیت نفسی معزا و مذلا و هم یطلبون العز من سوای. و یطلبون الحاجة من غیری، یاکلون رزقی و یشکرون غیری» پس در عقب قصه امت حزقیل امت محمد را گفت: وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة... شما چون ایشان مباشید که از مرگ می‌بگریختند، جنگ کنید با دشمن دین و در راه خدا بکوشید، و در قتال دشمن از بیم مرگ به مگریزید، که گریختن از مرگ شما را سود ندارد، چنانک آن قوم را سود نداشت، «قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ.» آورده‌اند که سلیمان صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روزی نشسته بود و ندیمی با وی، ملک الموت در آمد و تیز در روی آن ندیم می‌نگریست، پس چون بیرون شد آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کس بود که چنین تیز در من می‌نگرست؟ سلیمان گفت ملک الموت بود، ندیم بترسید، از وی درخواست که باد را فرماید تا وی را بزمین هندوستان برد سلیمان باد را فرمان داد تا وی را بزمین هندوستان برد، پس هم در ساعة ملک الموت باز آمد، سلیمان از وی پرسید که آن تیز نگرستن تو در آن ندیم ما چه بود؟ گفت عجب آمد مرا که فرموده بودند تا جان وی همین ساعة در زمین هندوستان قبض کنم، و مسافتی عظیم میدیدم میان این مرد و میان آن زمین، پس تعجب میکردم تا خود چون بود این حال؟ و چنین افتاد که دیدی! وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ الآیة... بدانید که اللَّه شنواست و دانا، در شنوایی یکتا و در دانایی بی‌همتا، اگرش بخوانی شنود دعاء تو، و رنه خوانی داند حال تو.