حاجت روا کردن

معنی کلمه حاجت روا کردن در لغت نامه دهخدا

حاجت روا کردن. [ ج َ رَ ک َ ] ( مص مرکب ) اسعاف. اسئال. انجاح. نجح. حاجت روا کردن خواستن. استنجاز. استنجاح. تنجز. برآوردن نیاز کسی :
گوید که هم جلالت کعبه است قصر شاه
هر حاجتم که باشد در وی روا کنم.مسعودسعد.

معنی کلمه حاجت روا کردن در فرهنگ فارسی

اسعاف انجاح

جملاتی از کاربرد کلمه حاجت روا کردن

پی حاجت روا کردن ز جا جست کمر بر جان و جان را بر میان بست