جان افروز

معنی کلمه جان افروز در لغت نامه دهخدا

جان افروز. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان افروزنده. فروزنده جان. تازه کننده جان. روشن کننده جان. شادکننده :
بهشت جاودان آنروز بینم
که آن رخسار جان افروز بینم.( ویس و رامین ).که بگو ای امیر جان افروز
که شب تیره به بود یا روز.سنایی.ز آنکه اقبال خویش را دیدم
با رخ دلگشای جان افروز.انوری.جان خاقانی فدای روی جان افروز تست
گرچه خصم اوست جانان یار جانان جان تو.خاقانی.هنوز آن مهر بر درج رحم داشت
که جان افروز گوهر گشت پیدا.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 27 ).تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان
بردار یکدم از رخ خود این نقابها.اسیری ( ازبهار عجم ).جز لقای روی جان افروز دوست
درد ما را نیست درمان ای طبیب.اسیری لاهیجی ( از بهار عجم ).رجوع بجان افروختن شود.

معنی کلمه جان افروز در فرهنگ عمید

به نشاط آورنده، تازه کننده، و روشن کنندۀ جان.

معنی کلمه جان افروز در فرهنگ فارسی

( صفت ) فروزند. جان تازه کنند. جان روشن کنند. جان .

معنی کلمه جان افروز در فرهنگ اسم ها

اسم: جان افروز (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: jān afruz) (فارسی: جان‌افروز) (انگلیسی: jan afruz)
معنی: فروزنده جان، تازه کننده جان، روشن کننده جان، ( به مجاز ) آسایش بخش روان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین

جملاتی از کاربرد کلمه جان افروز

رخشان دلپذیر و جان افروز گوهر تاجشان جهان افروز
به در بحر تو نوروز شاه جان افروز که هست کوکب دری به طلعت میمون
شمعم که ز دوری تو ای جان افروز خالی نیم از گدازش و گریه و سوز
گر شبی بازآید از در شمع جان افروز من بر چراغ مهر و نور صبح خندد روز من
بر فلک حسن و معشوقی خورشید آثار لامع الانوار و عشاق در هواداری آن ذره وار بیحد و شمار اتفاقا در روز طلوع آن خورشید سپهر جان نوجوانی چون ماه شب چهارده در حسن تمام و مهر جان افروز بر در دربار دلارایش کمینه غلام جمشید زمان در بزم حسنش دردی کش جام خورشید تابان در ایوان دلبریش خشتی برلب بام در جهان سوزیش مهر همراه و درجان افروزیش مه یار اسم با مسمایش مهیار در میان خیل عشاق در کناری ایستاده و چشم تماشا گشاده بود که آن سرمست حریف پیمانه دلربائی و آن بت پرست بتخانه دل آرائی
هر زمان از روی مه رویی دگر حسن جان افروز او گردد عیان
خرد راه سخن آموز خواهد ولی عشق آه جان افروز خواهد
چون نظر کردم برویش واله و حیران شدم بیخبر گشتم ز خود در حسن جان افروز او
که خورشید ار فروشد ار برآمد بس است این جان جان افروز ما را
آخر، ای آفتاب جان افروز سایه‌ای بر من ضعیف انداز