لئالی

معنی کلمه لئالی در لغت نامه دهخدا

لئالی. [ ل َ آ ] ( ع اِ ) ج ِ لؤلؤ. رجوع به لاَّلی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه لئالی

زهی لعل لبت درج لئالی مه روی ترا شب در حوالی
حسن و عشق و نظر و شور و تقاضا و طلب این درخشنده لئالی مگر از کان تو نیست
کز ابر کلک فشانم بسی جواهر رخشان ز بحر طبع بر آرم بسی لئالی انور
بستند بارهای جواهر همه بدوش کردند دانهای لئالی همه گزین
زمره مرجان و لئالی به رطل کهرب و یاقوت و زبرجد به من
در شرف بیشی زعالم ، گرچه هستی اندرون نی لئالی در صدف باشد جواهر در حجر؟
چرخ پر کرده برایت عدت جود ترا از لئالی قعر دریا وز جواهر جوف کان
چو ظاهر شد گهرها زان برون ریخت لئالی هستی از مخزن فزون ریخت
بغارت برد از گلبن لئالی بیغما کرد از نسرین خلاخل