قاصدا

معنی کلمه قاصدا در لغت نامه دهخدا

( قاصداً ) قاصداً. [ ص ِ دَن ْ ]( ع ق ) عمداً. قصداً. از روی عمد و قصد :
چو هستی است مقصد در او نیست گردم
که از خود در آن قاصدا میگریزم.خاقانی.

معنی کلمه قاصدا در فرهنگ فارسی

از روی عمد عمدا قصدا عاملا ٠

معنی کلمه قاصدا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَاصِداً: کلمه قصد به معنای وسط و میانه است این است که خیلی دور و طولانی نباشد ، بلکه برای مسافر آسان و نزدیک باشد .
ریشه کلمه:
قصد (۶ بار)
«قاصِد» از مادّه «قَصْد» به معنای سهل و آسان است; زیرا در اصل از مادّه «قَصْد» است و مردم عادی قصد خود را متوجّه مسائل آسان می کنند.
این کلمه و مشتقات آن در قرآن به معنی راست و متوسط و معتدل به کار رفته «قَصَدَ فِی النَّفَقَةِ: تَوَسَّطَ بَیْنَ الْاِسْرافِ وَ التَّقْصیرِ» . در راه رفتن معتدل باش و صدایت را آهسته کن . اگر خواسته تو مالی زودرس و سفری متوسط و آسان بود حتماً از تو پیروی می‏کردند. * . قصد چنانکه گفته‏اند به معنی قاصد است یعنی هدایت به راه راست و متوسط به عهده خداست و بعضی از راهها از حق منحرف اند اگر خدا میخواست همه شما را اجباراً هدایت میکرد. مثل . * . مقتصد کسی است که راه راست رود و در کارش مستقیم باشد یعنی چون موجی مانند سایبانها آنها را پوشانید خدا را در حال اخلاص بندگی می‏خوانند و چون نجاتشان داد و به خشکی رسانید بعضی از آنها در راه راست اند و در فطرت توحید که در دریا بیدار شده می‏مانند «مِنْهُمْ» ظاهراً اشاره به قلة است مثل . * . مقتصد معتدل و متوسط میان ظالم و سابق به خیرات است این آیه نظیر تقسیم اصحاب یمین، اصحاب شمال و سابقون می‏باشد. در «صفو» مشروحاً درباره آن بحث کرده‏ایم.

جملاتی از کاربرد کلمه قاصدا

او ز عار عقلِ کُندِ تن‌پرست قاصدا رفتست و دیوانه شدست
جامه خواب پر حدث را یک فضول قاصدا آورد در پیش رسول
از خدا چیزی به زاری خواستن وز پی آن قاصدا برخاستن
تا که لقمان دست سوی آن برد قاصدا تا خواجه پس‌خوردش خورد
برو ای باد قاصدا و ببوس خاک درگاه آسمان مانش
آمدند و دست بر وی می‌زدند قاصدا چیزی نگفت آن ارجمند
یا همی‌دانی و نازی می‌کنی قاصدا قلع طرازی می‌کنی
قصه ناکشتن من گفتی ای قاصد ز دوست قاصدا گویی به قصد کشتن من آمدی
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً میگوید: هر که صیدی کشد از آنچه گوشت وی حلالست متعمّدا ای ذاکرا لاحرامه، قاصدا الی قتله، او مخطئا فی قتله، ناسیا لاحرامه.