فات

معنی کلمه فات در لغت نامه دهخدا

فات. ( اِ )سرنوشت. تقدیر. || مرگ : فات یافتن ؛ مردن.( ناظم الاطباء ). || ( ع اِ ) نام گیاهی یا دارویی. ( اقرب الموارد ).
فات. [ فات ت ] ( ع ص ) کوبنده و ریزریزکننده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه فات در فرهنگ فارسی

کوبنده و ریز ریز کننده .

معنی کلمه فات در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] فآت. معنی فِئَةٌ: جماعتی - گروهی
ریشه کلمه:
اتی (۵۵۳ بار)ف (۲۹۹۹ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه فات

نه بر مستقبلش امید و وحشت نه بر ما فات او را خوف و حسرت
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی‌ بِالْبَیِّناتِ ای بالواضحات من الآیات فَاسْتَکْبَرُوا فتکبّروا و تعظّموا علیها بترک الایمان و التصدیق وَ ما کانُوا سابِقِینَ فائتین. بل ادرکهم العذاب. یقال لمن فات طالبه سبق و اللَّه تعالی طالب کلّ مکلّف بجزاء عمله ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا.
ولربما فات المراد و ما به فوت ولکن ذاک بخت الطالب
«وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ» ای و اذا عاین الذین کفروا عذاب اللَّه، «فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ» بالعذر، «وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» ای و لا هم یؤخرون لانّه فات وقت التّوبة و بقی وقت الجزاء علی الاعمال.
بس که گفتی دریغ بر ما فات یا دروغ از برای ما هو آت
و چون روزگار چیزی از پیش برداشت باز نتوان آورد، و از پی آن رفتن بی‌خردی باشد. آنچه گفته بود قرب ده هزار بیت مسوده به بغداد فرستاد، به نزد خواجهٔ امام برهان‌الدین «محمدبن ابی‌الفضل ادام‌الله علوه»، و آنچ به دست او بماند «بیتی چند نسخت داد»، و آن عزیز قفص بشکست، و از این عالم تنگ برپرید، و بر روضهٔ رضوان خرامید، نوّرالله مضجعه. و قال علیه‌السلام: من عاش مات و من مات فات و کل ما هو آت آت. و چون از دیوان اعلای شاهنشاهی معظمی، خلدالله ملکه و ضاعف اقتداره مثال فرمودند: من خادم را این پنج هزار بیت نسخت دادم، از بهر بارگاه اعلی شاهنشاهی اعزالله انصاره و بموقع احماد افتاد، و پسندیدهٔ مجلس اعلی آمد. و چون وی جای خالی کرد، این زندانیان عالم فنا یکدیگر را به رفتن او تعزیت می‌گویند، که یا اسفی علی الفراق. و آن بستانیان عالم بقا یکدیگر را به آمدن او تهنیت می‌کنند و می‌گویند، که مرحبا بالوصال، چه تعزیت رفتن، بلکه تهنیت رسیدن، که هر عزیزی که از خود به دوست هجرت کند و سد دیدهٔ خود را از راه، بردارد، و از بادیهٔ نفس بگریزد، و روح را در پرواز آرد، و درِ وصل کوبد، و رضای دوست جوید، علت سودا دفع کند، و از نشانهٔ هوا روی بگرداند، و هجرتش از خود به حضرت نبوت باشد، و منزلش از این خاکدان به جوار ربوبیت بود، فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر تا سید کاینات و مهتر موجودات علیه‌السلم از صدق این هجرت خبر داد: من هاجر الی امراة او الی شیءٍ فهجرته الی ما هاجر الیه، لیکن آن سالک تا ورای خود دلربائی و جان‌ فزائی نبیند هجرت نکند، چنانک در قصیده‌ای گفته است: «شعر»
واغفر لنا من لطفک الخفیه واحفظ عن الا فات والبلیه
چو لا تاسو علی ما فات گفته‌ست نمی‌ارزد به رنج دام دانه
و ان اردت قری قوم تسامر هم فات القبور فمافی الحی من رجل