غایبانه. [ ی ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) غائبانه. در حال غیاب. در زمان غیاب. - ارادت غایبانه ؛ ارادت به کسی قبل از آشنایی : خدمت شما نرسیده ام اما غایبانه ارادت دارم. || مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال بازآید عوض مال به او دهند. ( قسم چهارم از طیارات ازرساله خراج خواجه نصیر چ دانشگاه تهران ضمن مجموعه رسائل ص 32 ).
معنی کلمه غایبانه در فرهنگ عمید
۱.غیرحضوری. ۲. (قید ) به طور غیرحضوری
معنی کلمه غایبانه در فرهنگ فارسی
۱ - در غیاب کسی کاری را انجام دادن . ۲ - مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال آید عوض مال به او دهند . ۳ - غایب باز .
جملاتی از کاربرد کلمه غایبانه
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد
نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن
بساط دوری و شطرنج غایبانه به خوبان به خود فرو شده وحشی عجب که مات نباشد
صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی این غایبانه بازی ما کم نمی شود
به خیالی ز دور ساختهام هوسی غایبانه باختهام
من غایبانه عاشق آن روی مهوشم بی منت نظر به خیالی ازو خوشم
هست رای تو که اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام
تا غایبانه مدح تو هردم کنند بیش واعظ بروی دشمن خود، حرف کم مزن
نموده بود به من غایبانه رخ آن دم که در بساط به کس رخ نمینمود هنوز
چون بر بساط وصل تو جامی نیافت دست شطرنج عشق با رخ تو غایبانه باخت