عاش

معنی کلمه عاش در لغت نامه دهخدا

عاش. [ ش ِن ْ ] ( ع ص ) مرد شبانگاه خورنده آهنگ کننده. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عاش در فرهنگ فارسی

مرد شبانگاه خورنده آهنگ کننده

جملاتی از کاربرد کلمه عاش

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنی یشرکون مع اللَّه فی العبادة ما لا یَضُرُّهُمْ ان لم یعبدوه وَ لا یَنْفَعُهُمْ ان عبدوه. این مشرکان مکة بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که موات‌اند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگاری نه توانایی و دانایی. اللَّه است جلّ جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزای هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شی‌ء فی ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضرّ و لا نفع و لا خیر و لا شرّ و لا سرور و لا حزن الّا من قبله جلّ جلاله فان تک نعمة فهو النّافع و الدّافع و ان تک محنة فهو الضارّ القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فی راحة و من اعرض عن حکمه وقع فی کلّ آفة.
ای یکه تاز میدان در عرصۀ ملاحت آهسته تا که عاش جان در رهت ببازد
نوع دوم آنکه چون بیضه شکسته استعداد بکلّی باطل گردد هم چنین بیضهٔ وجود انسانی چون بمرگ شکسته شود استعداد کمال یافتن باطل شود که: «یموت المرئ علی ما عاش فیه وی حشر علی مامات علیه.»
مع ثلاث عاش ستین سنه فی توفیه تکل الالسنه
و هم وی گفته: من ترک تدبیره عاش عیشاً طیباً. ثم قال ما آفة الناس الاالناس. و هم وی گفته: الفقراء هم ملوک الدنیا و الآخرة استعجلواه الراحة و سیروانی گفته: الفقیر ابن وقته فاذا یطلع الی وقت ثانی فقد حرج من الفقر.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً کان هامان وزیر فرعون و لم یکن من القبط و لا من بنی اسرائیل یقال انه لم یغرق مع فرعون و عاش بعده زمانا شقیّا مجروبا یتکفّف الناس. و الصّرح کلّ بناء مشرف ظاهر لا یخفی علی الناظر و ان بعد، مأخوذ من التصریح و هو الاظهار. لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ.
و قال ابن عباس: بعث و هو ابن اربعین سنة و قیل: ابن ثلاثمائة و خمسین سنة. و قیل: ابن اربعمائة و ثمانین سنة. و لبث فیهم الف سنة الّا خمسین عاما و عاش بعد الطّوفان تسعین سنة. و نوح اسم عجمی صرف لخفّته. و معناه بالسّریانیّة السّاکن و قیل: سمّی نوحا لکثرة ما کان ینوح علی نفسه و معنی الآیة: أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی‌ قَوْمِهِ کما ارسلناک الی قومک أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ یعنی: بأن انذر قومک. ای خوّفهم عقاب اللَّه. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هو الطّوفان و الغرق. و قیل: هو عذاب الآخرة. قال قتادة ارسل من جزیرة فذهب الیهم و: قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ ای منذر مخوّف. مُبِینٌ ظاهر ابیّن لکم رسالة اللَّه بلغة تعرفونها.
اما ز قضاست مات من مات هم حکم قضاست عاش من عاش
ان عاش عاش منغضاً او مات مات بدائه
این بمعنی خوف عاقبت گفت، یعنی که بسیار افتد می خواره را که بعاقبت از ایمان درماند، و بعبادت وثن کشد. چنانک یکی می خواره را بوقت مرگ گفتند بگو «لا اله الا اللَّه» وی میگفت شاد باش و نوش خور. بوقت مرگ بر بنده آن غالب شود، که جمله روزگار خویش بآن بسر برده باشد. و به‌ قال النبی یموت الرجل علی ما عاش علیه.