معنی کلمه عائذ در لغت نامه دهخدا
این مرا زائر آن مرا عائذ
این مرا مخلص آن مرا دلدار.خاقانی.|| نو زاینده از آهو اسب و شتر و گوسپند و جز آن. ج ، عُوذ و عوذان. ( منتهی الارب ).
عائذ. [ ءِ ] ( اِخ ) پدر بطنی از بنی ضبه است. ( منتهی الارب ).
عائذ. [ ءِ ] ( اِخ ) جدی است جاهلی که پسران وی بطنی از ربیعه از اعراب عدنانند، و موطن آنان بیابان حجاز است. ( الاعلام زرکلی ).
عائذ. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن محصن بن ثعلبه ملقب به المثقب العبدی. از بنی عبدالقیس. شاعری جاهلی از مردم عراق بود و به عمروبن هند پیوست و او را درباره وی مدیحه هاست. نعمان بن منذر را مدح گفت. شعر اونیکو و در آن حکمت و رقتی است. ( از الاعلام زرکلی ).