ظل حق

معنی کلمه ظل حق در لغت نامه دهخدا

ظل حق. [ ظِل ْ ل ِ ح َق ق / ح َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.

معنی کلمه ظل حق در فرهنگ فارسی

کنایه از خلیفه و پادشاه باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه ظل حق

خواجهٔ شرع آفتاب جمع دین ظل حق فاروق اعظم شمع دین
نور چشم دین و دولت ظل حق بهرام شاه کاسمان اعتبار است آفتاب روزگار
بحر فتوی، کان تقوی، ظل حق خورشید شرع شیخ ملت، پیرامت، زین دین، تاج سنن
از حقش ظل حق خطاب رساد ظل چترش به آفتاب رساد
صورت لطف خدا مظهر حاجات ، اویس ظل حق روی ظفر پشت وپناه اسلام
«ظل حق » چون بود سال شاهیش، سال رحیل گشت «آه از ظل حق » تاریخ آن عالی تبار
بوالمظفر ظل حق چون آفتاب مالک الملک جهان در شرق و غرب
اعیان و صفات ظل اسماء و نعوت اسماء و نعوت ظل حق حضرت ذات
کوکب اوج شرف یعقوبخان کز ظل حق پایه معراج «سبحان الذی اسری» گرفت
نسبت خورشید با آن روی نورانی خطاست چون به ظل حق تواند شد برابر آفتاب؟