صاد. ( ع اِ ) حرفی است از حروف هجاء. رجوع به «ص » شود. || بمعنی صید است که بیماریی باشد ( شتران را ). || روی و مس یا نوعی از آن. ( منتهی الارب ). || دیگ رویین و سنگین. ( دستورالاخوان ) ( مهذب الاسماء ). || رگی است میان دو چشم شتر واو از آن رگ به بیماری صید مبتلا میگردد. ( منتهی الارب ). || پنج تار است در عود متحد با هم : صاد و زیر و لسان و مثلث و بم. || خروس آنگاه که در خاک غلطد و ماده طلبد. ( مهذب الاسماء ). || ( ص ) بعیرٌ صاد؛ شتر صادزده. ( منتهی الارب ). صاد. [ صادد ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صَدّ. رادع. مانع. بازگرداننده. عائق. صاد. ( اِخ ) کوهی است در نجد. ( معجم البلدان ).
معنی کلمه صاد در فرهنگ عمید
۱. نام حرف «ص». ۲. سی وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه، داوود.
معنی کلمه صاد در فرهنگ فارسی
نعت فاعلی صد
جملاتی از کاربرد کلمه صاد
به خال طرفهٔ نون و به چشم شاهد صاد به زلف پر خم یاسین و طرهٔ طاها
تا چشم چو صاد تو بخوبیت بود فیض گر بر سرش ابروی تو نون شد شده باشد
باقی بفتح الف خوانند، و قراءت عامه قراء «و انّ» بتشدید نون است مگر ابن عامر تنها، که وی بتخفیف نون خواند، و همچنین عامه قراء صِراطِی بسکون یا خوانند مگر ابن عامر که وی بفتح یا خواند، و ابن کثیر و ابن عامر «سراطی» بسین خوانند، و حمزه میان صاد و زا. باقی بصاد خالص. وَ أَنَّ هذا صِراطِی اگر بفتح الف خوانی عطف است بر أن لا تشرکوا، یا معنی آنست که: و لأن هذا صراطی، و اگر بکسر الف خوانی بر سبیل ابتداء است. اصل سخن «و هذا صراطی» است و «أنّ» تاکید را درآوردند. وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً یرید دینی دین الحنیفیة اقوم الادیان.
برآن صورت گشادی چشم پرنم نمیزد چشم همچون صاد بر هم
بیدل معانی تو چه اقبال داشتهست چشم حسود بیت ترا صاد میشود
انتخاب فطرت دیوان بیدل کردهایم معنیاش را غیر صفر پوچ دیگر صاد نیست
قوافی ذال بود و دال شد چون دیدم ای دلبر که صاد چشم مستت کرده از خال سیه ضادی
چو چشم و ابروی او صاد و نون بود دلیلش نصِّ قاطع نِه کِه نون بود
به کاف ها و به یاسین و آیة الکرسی به قاف و صاد و به الکهف و سورة الشعرا
به قدر سبع مثانی و قدر البقره به صاد وقاف و به یاسین وحی و میم و به نون