صاحب سر

معنی کلمه صاحب سر در لغت نامه دهخدا

صاحب سر. [ ح ِ ب ِ / ح ِ س ِرر ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) رازدار. رازنگهدار.محرم اسرار : در مجلس شراب به ابوالفتح حامی که صاحب سرّ وی بود بگفت... ( تاریخ بیهقی ص 320 ).
سریر عرش را نعلین او تاج
امین وحی و صاحب سرّ معراج.نظامی.صاحب سری عزیزی صدزبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان.مولوی.

معنی کلمه صاحب سر در فرهنگ عمید

مَحرم اسرار، رازدار، رازنگهدار.

معنی کلمه صاحب سر در فرهنگ فارسی

( صفت ) راز نگهدار سر نگهدار محرم اسرار .

معنی کلمه صاحب سر در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] صاحب سِرّ عنوان برخی از یاران پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) که مورد اطمینان آنان بوده و برخی از اخبار غیبی و یا معارف الهی را در سطحی بالاتر از دیگران از ایشان دریافت کرده اند. از حذیفه به عنوان صاحب سر پیامبر(ص) و از افرادی چون کمیل بن زیاد و رشید هجری به عنوان اصحاب سر امیرمؤمنان(ع) یاد شده است. این اصطلاح در مورد معلی بن خنیس از اصحاب امام صادق (ع) و مسافر خادم امام رضا (ع) نیز به کار رفته است.
صاحب سر فردی است که امام اسرار خویش را برای وی بازگو نموده است..
پیامبر (ص)، صاحب سر خود را حضرت علی دانسته اند. در منابع رجالی از حذیفه بن یمان به عنوان صاحب سر پیامبر (ص) یاد شده است؛ زیرا پیامبر به او اطمینان داشت و اخباری از حوادث آینده را با او در میان گذاشته بود. همچنین از باطن برخی افراد به او خبر داده و برخی منافقان را به او شناسانده بود. به ویژه رسول خدا(ص) به هنگام بازگشت از تبوک، نام منافقانی را که قصد ترور وی را داشتند، به او گفت. به همین دلیل شرح حال نگاران از وی با عنوان «صاحب سرّ» (رازدار) رسول خدا (ص) یاد کرده اند. در برخی منابع از عبدالله بن مسعود نیز به عنوان صاحب سر پیامبر یاد شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب سر

یافت آزادی و شد آن پاک دین صاحب سر امیرالمومنین(ع)
یا الهی، بکرم حافظ جانش می باش میر مخدوم، که شد صاحب سر موعود
اگر ابلیس بودی صاحب سر کجا لعنت شدی او را بظاهر
شده بهرام و مهر و شید و ناهید و سپهر او را سپهسالار و صاحب سر و مدحت خوان و خنیاگر
از ره توحید برخوردار بود صاحب سر بود و مرد کار بود
و آن شب بومان بازآمدند و زاغان را نیافتند، وا و را که چندان رنج برخود نهاده بود و در کمین غدر نشسته هم ندیدند. بترسید که بومان بازگردند و سعی او باطل گردد، آهسته آهسته با خود می‌پیچید و نرم نرم آواز می‌داد و می‌نالید تا بومان آواز او بشنودند و ملک را خبر کردند. ملک با بومی چند سوی او رفت و بپرسید که: تو کیستی و زاغان کجا اند؟ نام خود و پدر بگفت و گفت که: آنچه از حدیث زاغان پرسیده می‌شود خود حال من دلیل است که من موضع اسرار ایشان نتوانم بود. ملک گفت: این وزطر ملک زاغان است و صاحب سر و مشیر او. معلوم باید کرد که این تهور بر وی بچه سبب رفته است.
پیر آتشکده عشق علی صاحب سر آن که هندوی درش کعبه و بتخانه شدند
ما و من برگیر و بگذار از دوئی تا در این ره مرد صاحب سر شوی
چنان بینی به چشم دل همی اسرار اعدا را که هر دانا چنان داند که صاحب سر اعدایی
دلاک که صاحب سر ماست کام دل درد پرور ماست