صاحب جزیره

معنی کلمه صاحب جزیره در لغت نامه دهخدا

صاحب جزیره. [ ح ِب ِ ج َ رَ / رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باطنیان رابه هر ناحیتی کسی است که خلق را بدین مذهب دعوت کندو آن کس را صاحب جزیره خوانند و از دست وی به هر شهری داعیان باشند. رجوع به اسماعیلیه و باطنیه شود.

معنی کلمه صاحب جزیره در فرهنگ فارسی

باطنیان را بهر ناحیتی کسی است که خلق را بدین مذهب دعوت کند و ان کس را صاحب جزیره خوانند و از دست وی بهر شهری داعیان باشند

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب جزیره

اکنون گوئیم کز آن پس دوازده مرتبت (است) اندر آفرینش جسم و نفس و هم اندر عالم دین و اندر آفرینش جسمی آن دوازده آنست که بر جسم مردم از بیرون دوازده سوراخست سوی اندرون چون دو بینی و دو گوش و دو چشم و دهن و دو پستان و ناف و دو فرج و اندر آفرینش نفسی برابر آن دوازده عقل است و نفس و فهم و فکرت و ذهن و خاطر و حفظ و خیال و وهم و متصرفه و تمییز و تقسیم و اندر عالم دین برابر آن دوازده صاحب جزیره است که هر یکی بجزیره مخصوص است و مثل آن اندر آنچه بصلاح اینجهان و جسمی باز گردد چنانست که از ما کسی دانسته شود که اندر هر جزیره از جزایر چه چیز یافته شود از طعام و شراب و دارو و هر گاه که بچیزی از آن حاجتمند شود بباید رفتن بدان جزیرت و طلب کردن آنچیز را که او حاجت است همچنین داعی باید که صاحب جزیر تانرا بداند که آنچه مرا پرستد از ایشان بیابیم و از هر چه پرسندش باک ندارد و بداند و آنچه از او پرسند جواب همه پرسندگان بتواند دادن.
تا سال ۱۹۶۴ این کشور دارای یک سلطنت قانون اساسی تحت حکومت سلطان جمشید بن عبدالله بود، زنگبار دارای حدود ۲۳۰٬۰۰۰ جمعیت بومی بود که برخی از آنان ادعای نسبیت فارسی داشتند و با نام شیرازی شناخته می‌شدند. همچنین ۵۰٬۰۰۰ عرب و ۲۰٬۰۰۰ نفر از آسیای جنوبی بودند. گروه‌های قومی دورگه ای نیز در این میان وجود داشتند. با این حال ساکنان عرب زنگبار که عمدتاً صاحب جزیره بودند از ثروتمندان بودند. احزاب سیاسی نیز به‌طور عمده در امتداد قومیت قرار داشتند.