شانه گر

معنی کلمه شانه گر در لغت نامه دهخدا

شانه گر. [ ن َ / ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) که شانه سازد. که شانه تراشد. که شانه درست کند. مرادف شانه تراش است. ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) : منشار این کار منشاری بود باریک و تیز لطیف تر از منشار شانه گران. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
بمن تا بت شانه گر شد دچار
مرا روز و شب شانه بینی است کار.طاهر وحید ( از بهار عجم ).

معنی کلمه شانه گر در فرهنگ عمید

شانه ساز، شانه تراش، کسی که شانه می سازد.

معنی کلمه شانه گر در فرهنگ فارسی

که شانه سازد که شانه تراشد

جملاتی از کاربرد کلمه شانه گر

به زلفت شانه گر محرم نمی شد دلم از دست او درهم نمی شد
نبود هیچ غری را غم دلاله و شاهد نبود هیچ کلی را غم شانه گر و شانه
پنجه اش باز فراهم نشود چون شانه گر بدست کسی آنزلف پریشان آید
گر از طره مگشا شانه گر مژگان کند حورت بهل تا زان گره عشاق را صد کار بگشاید
چو شانه گر دل صد چاک صد زبان گردد به زلف او نتواند سخن تمام کند
به دست اهرمن چون شانه گر آید سر مویی سواد کفر زلفش حلقه زنار می‌گردد
مادرت خیرالانسا می‌زد به گیسو تو شانه گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
چو شانه گر همه تن دست و پائی گه دهشت بموئی بر نیابی
از برای آفت جان منست شانه گر ره می کند بر سر ترا
دستت دکان مشک فروشان چین شود چون شانه گر در آن خم کاکل فرو روی