معنی کلمه شانه زدن در لغت نامه دهخدا
دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.شهیدی قمی ( مجموعه مترادفات ).سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح اﷲ شأنه گفتم.کمال خجندی ( از بهار عجم ).گه شانه زند در زلف ، گه سرمه کشد در چشم.آرزو ( از ارمغان آصفی ).به گیسوی موجش نسیم هوس
زند شانه تازگی ، هرنفس.طغرا مشهدی ( از ارمغان آصفی ).|| قرار دادن شانه بر گیسو استواری را یا زیبائی را. || بمعنی مضایقه نمودن است. ( بهار عجم ).