معنی کلمه شام غریبان در لغت نامه دهخدا
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب.حافظ.بیا بشام غریبان و آب دیده من بین
بسان باده صافی در آبگینه شامی.حافظ.نماز شام غریبان چو گریه آغازم
بمویه های غریبانه قصه پردازم.حافظ.عیش من در شکن زلفت دانی چون است
آن چنانست که در شام غریبان محتاج.باقر کاشی ( از آنندراج ).صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را
فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب.صایب.دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما
فیض صبح وطن این شام غریبان دارد.صائب ( از آنندراج ).- شام غریبان گرفتن ؛ زاری کردن بدرد چنانکه بر وفات کسی. گریستن و اندوه و غم نمودن چنانکه بر مرگ کسی کنند.
|| شب اول وفات کسی برای خانواده آن کس. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شب غریب شود. || ( اِخ ) شب یازدهم محرم و عزاداری بعد آن شب. ( یادداشت مؤلف ). || نام شهری است. ( غیاث اللغات ).