زبان حال. [ زَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. ( ناظم الاطباء ). آنچه را که منسوب الیه نگفته و شاعر و یا نویسنده از حال او چنان بیند که اگر گفتی چنین گفتی : دی کوزه گری بدیدم اندر بازار بر کوزه گل همی لگد زد بسیار وآن گل بزبان حال با او میگفت من همچو تو بوده ام مرا نیکودار.عمرخیام.و به زبان حال با روزگار گفته... ( سندبادنامه ص 17 ). چشمم بزبان حال گوید بی آنکه به اختیار گویم.سعدی.رجوع به زبان حالت و لسان الحال شود.
معنی کلمه زبان حال در فرهنگ فارسی
ناسرایش یعنی آنچه را که بیان می کند وضع شخص یا حالت شخص و یا شئونات شخص را
معنی کلمه زبان حال در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] زبان حال در واقع بیانگر احساسات یک فرد می باشد. زبان حال همان مقتضای حال است. ← معنای اصطلاحی زبان حال ۱. ↑ فرهنگ بزرگ سخن.۲. ↑ رسائل و مسائل، ج۱،ص۲۴۵-۲۴۶.۳. ↑ موسوی گلپایگانی، محمدرضا، مجمع المسائل، ج۱، ص۲۶۶. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۲۳۱. ...
جملاتی از کاربرد کلمه زبان حال
چشمم به زبان حال گوید نی آن که به اختیار گویم
با زبان حال گوید در بهار اشکوفها هی چی لطفست این که درما از خدای اکبرست
ای سخن هرچند خودداری ز مدحش مشکل است با زبان حال کن دیگر ثنا، و قسمت دعاست
می رسند و هر کسی پرسان که چیست اندر طبق با زبان حال می گویند با پرسندگان
وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ موسی گفت قوم خویش را نگر تا باین عبادت گوساله که شما کردید گمان نبرید که جلال صمدیت را از آن زیانی است، یا پادشاهی و خداوندی وی را نقصانی است. بل که زیان کاری و بد روزی شمار است، اگر بد افتادی هست شما راست که از چنو خداوندی باز ماندید. و رنه او چون شما بندگان فراوان دارد. سهل عبد اللَّه گفت اللَّه با موسی سخن گفت بر کوه طور و از عزت کلام بار خدا آن کوه چون عقیق شد. موسی را نظر با خود آمد که چون من کیست؟ که خدای جهان و جهانیان با من سخن میگوید بی واسطه، و قدم گاه من عقیق گشته! اللَّه تعالی از وی در نگذاشت گفت یا موسی یکی براست و چپ خویش نگاه کن تا چه بینی. موسی باز نگریست هزار کوه دید از عقیق بر مثال کوه طور، بر هر کوهی مردی بصورت موسی چون او گلیمی پوشیده، و کلاهی بر سر و عصائی در دست، و با خداوند عالم سخن میگوید. زبان حال موسی گوید.
از حال آن سرای جلال از زبان حال واماندگان حرص و حسد را خبر کنید
حضرت به زبان حال میگوید کس ما نشود ولی ز ما گردد
گهر در عقد گوهر با زبان حال می گوید که بی پا و سران را جاده منزل می تواند شد
صفت او زبان حال کند چه بود نالهای که نال کند؟
شعر این قطعه اثر حبیبالله چایچیان (متخلص به «حسان») است. او ماجرای سرودن شعر را اینطور روایت کردهاست که برای زیارت حرم امام رضا با مادر بیمارش به مشهد میرود تا او را به آخرین آرزویش برساند؛ اما به علت ازدحام جمعیت موفق به رسیدن به ضریح نمیشوند. چایچیان تلاش میکند مادرش را از رسیدن به ضریح منصرف کند ولی وی اصرار میکند. در این موقعیت چایچیان این شعر را میسراید و وقتی به قسمت تخلص شعر میرسد، میبیند که مادرش خود را به ضریح رسانیدهاست. چایچیان دربارهٔ این شعر میگوید:«این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است».
با زبان حال میگفت ای شیوخ رحمتی که سوختم زین خام شوخ