معنی کلمه زئیر در لغت نامه دهخدا
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
زئیری برزدم چون شیر بر روباه درغانی.ابوالعباس.ای روبهان کلته به خس درخزید هین
کاید ز مرغزار ولایت همی زئیر.فرخی.سماع مطربان بگرد او درون
زئیر شیر و گرگ پرعوای او.منوچهری.اگر چه هر دو به آواز و بانگ معروفند
زئیر شیر شناسند مردمان ز نباح.مسعودسعد.|| آواز شتر نر که ترجیع کند و بکشد. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) شیر بابانگ و خروش. ( آنندراج ). || در طب : آوازهایی که ازاعضای داخلی بدن در هنگام کار طبیعی و یا عارض شدن بیماری شنیده میشود. ( از قاموس عثمانی ).