دادگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل دادگر. عادلی. دادگستری. عدل ورزی : و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. ( مجمل التواریخ ). دادگری شرط جهانداری است شرط جهان بین که ستمکاری است.نظامی.
معنی کلمه دادگری در فرهنگ عمید
عمل دادگر، حکم کردن به عدل وداد.
معنی کلمه دادگری در فرهنگ فارسی
۱ - عمل دادگر عدالت . ۲ - حکومت به عدل و داد .
جملاتی از کاربرد کلمه دادگری
- روز دادگری بر ظالم سخت تر از روز ستم بر مظلوم است.
آنگاه کوروش جانشین خود را تعیین کرده و پسرانش را به اتحاد و اتفاق و دوسی با شاه جدید و پیروی از راه راست و نیکو، یعنی از راه خدایان و به دادگری ترغیب میکند.
از سر بیدادگری گشت باز دادگری گشت رعیت نواز
در یهودیت با واژهٔ عبری زِدَکَه از آن نام برده شدهاست و در واژه به چم و ماناک دادگری و برابری و عدالت است ولی کمابیش به چم و ماناک نکوکاری و به پایندانی دینی یا تعهد مذهبی و "انجام آنچه درست است" فرنام مییابد.
انسانگرایی سکولار یا اومانیسم سکولار، فلسفهای بر پایهٔ خرَد، منش نیک و دادگری است؛ و بهویژه، هر گونه پایهٔ فراطبیعی و دینی برای منش را رد میکند. به نظر اومانیستهای سکولار، اخلاقیات، هیچ وابستگی با دین ندارد؛ مانند دیگر گونههای اومانیسم، انسانگرایی سکولار، بر روی روشهایی که به زندگی شاد آدمی میانجامد پافشاری میکند.
جمهوری دوم با نمونهٔ نخستینش یک تفاوت داشت و آن اینکه در نتیجه عملکرد امپراتوری ناچار بود مردم را به سوی آشتی ابدی و دادگری رهنمون سازد. ناتوانی این رژیم در بهرهگیری از اختیارات این دستگاه فرمانروا همچون رای همگانی مردم، سود بردن از ابزارهای زندان و تبعید، رسوا کردن رژیمهای پیرو الیگارشی، سبب پدید آمدن پرسشهای فراوانی در بین مردمان شد که اینان در پاسخ بدان درماندند. این وضعیت سبب بازگشت «اندیشهٔ ناپلئونی» به کشور شد. با مراجعه به رای مردم یک نماینده را برای پاسداری از دموکراسی میبایست برگزینند که او برترین مردمان بود. او همچنین نمایندهٔ ناپلئون یکم بود؛ فرزند انقلاب و پاسدار دورهٔ انقلابی.
انقلاب و جنگ ـ با وجود همه دشواریها و هزینهها ـ میتوانست اخلاقیات اجتماعی را متحول کند، روحیه همبستگی جمعی و تعاون را گسترش دهد، زیست اجتماعی مبتنی بر دادگری و مهرورزی و رهایی را اعتلاء دهد و ارزشهای معنایی و رفتاری ایجاد کند. اما عواملی مانند تحجر، انحصارگرایی، خودمحوری و خلط قلمروها، مانع از این شد. ضمن اینکه، تمامیتخواهی نهادمندشده بزرگترین عامل مسئلهساز بود.
کسری انوشیروان به دادگری بنشسته بود. مردی کوتاه قد پیش آمد و گفت: مرا ستم کرده اند. انوشیروان به وی التفات نکرد.
ابواسحق محمد مهتدی پسر واثق و چهاردهمین خلیفه عباسی در بغداد بود که از سال ۲۵۵ تا ۲۵۶ هجری قمری (سال ۸۶۹ تا ۸۷۰ میلادی) در سرزمینهای اسلامی فرمان راند؛ که بعضی وی را به دادگری و نیرومندی میشناختند. در آغاز خلافت وی، اهل بغداد سر به شورش برداشتند و از بیعت با او سرباز زدند؛ اما مهتدی توانست این شورشها را فرونشاند. علویان نیز شورش کردند، به ویژه در طبرستان، حسن بن زید علوی سر به شورش برداشت. احمد بن عیسی شیخ که پدرش ولایت فلسطین را داشت نیز شورید؛ اما تمام این شورشها به تدبیر مهتدی سرکوب شد. وی در بین ترکان که در آن زمان نیرومندی بسیار به دست آورده بودند، شکاف افکند و جنگی در میان ایشان برانداخت.
چو جای داد بود پادشاه دادگری چو جای نام بود شهریار ناموری
گر در سر ایام بود دادگری هر زخم که بر من زده باز خوری
یارب تو نگه دار وجودش را کامروز در عالم اگر دادگری هست همان است
بر بساط دادگری پا نه بر کمیت کینهوری زین زن
اگرچه خسرو پادشاهی خود را با جنگ و کشتن برادرانش آغاز کرد؛ اما به وی لقب دادگری دادند. گویند خسرو زنجیری برای برقراری عدالت بر در دربار خود متصل کردهبود تا هرکسی که مورد ستم قرار گرفت زنگ را به صدا در بیاورد تا شاه نیز از آن مطلع شود و ماجرا را بررسی کند. این کار که برگرفته از سنت چینی و هندی است به خوبی نشاندهنده عدالت و دادگری خسرو یکم است. خسرو و ژوستینین نمونه شاهان عادل هستند. همچنین کشتار مزدکیان نزد ایرانیان و زرتشتیان چنان بود که به خسرو لقب انوشیروان (انوشگ روان) یعنی روح و روان جاویدان را دادند. در زمان خسرو قوانین دقیق اجرا میشد، او را نمونهای از جوانمردی میدانند و داستانهای بسیاری دربارهٔ وی میگویند که صحت و درستی آن مشخص نیست.
ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
کو دادگری کز سر انصاف تو زند دم؟ تا پیرهن از جور تو در پای درم من
اگر به داد بود نام شاه دادگری وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری