جب

معنی کلمه جب در لغت نامه دهخدا

جب. [ ج َب ب ] ( ع مص ) غلبه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بریدن. ( قطر المحیط ). || خادم کردن. ( تاج المصادر زوزنی ). برآوردن خصیه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال : خصی مجبوب. ( منتهی الارب ). خایه کندن. ( آنندراج ). || فائق آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): جبت المراءة النساء؛ فائق آمد زنان را در حسن. ( از منتهی الارب ). || گشن دادن خرمابن را و فارغ شدن از تلقیح آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آبستن کردن خرما. ( آنندراج ). || ( اصطلاح عروض ) حذف دو سبب باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات فنون آرد: جب ، بفتح جیم بریدن است چنانچه در صراح گفته : و نزد علماء عروض حذف دو سبب از مفاعیلن باشد که فقط مفا باقی میماند و چون مفا مهمل است بجای او فعَل بسکون لام نهند. و رکنی که عمل جب در آن واقع شده مجبوب خوانند، کذا فی عروض سیفی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
جب. [ ج ُب ب ] ( ع اِ ) چاه یا چاه بسیارآب دورتک یا چاه در مرغزار نیکو یا چاه سربرنیاورده یاچاه ناکنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اَجباب و جِباب و جَبَبَه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بِئر. قَلیب. رَکِیَّه. حُفرَه. ( المنجد ) : و اجمعوا اَن ْ یجعلوه فی غیابت الجب. ( قرآن 15/12 ). و وضع جباب فی الطرق لیستقر فیها ماءالمطر. ( رحله ابن جبیر ). || توشه دانی که بعض آن رابر بعض دوخته باشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- جب الطلعه ؛ داخل طلعه خرما یا غلاف آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) موضعی است به بربر و از آنجا اشتر گاو پلنگ آرند. ( منتهی الارب ). مؤلف معجم البلدان آرد: شهریست نزدیک زنگبار در بربر که از آنجا زرافه آرند ومردم فارس از پوست آن کفش سازند. ( معجم البلدان ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) آب آمدن جائی است مر طی را. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) آبی است مرضبةبن غنی را. ( منتهی الارب ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) موضعی است میان قاهره و بلبیس. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) دهی است بحلب که آنرا جب الکلب نامند. گویند اگر سگ گزیده پیش از چهل روز آب آنرا خورد شفا یابد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جب. [ ج ُب ب ] ( اِخ ) آبی است در دیار بنی عامر. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

معنی کلمه جب در فرهنگ عمید

در عروض، ساقط کردن دو سبب خفیف از آخر مفاعیلن که مفا باقی بماند و نقل به فعل شود و آن را مجبوب گویند.

معنی کلمه جب در فرهنگ فارسی

سماروغ سرخ

معنی کلمه جب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قطع شدن آلت تناسلی مرد را جب (به فتح جیم و تشدید باء) می گویند و عنوان یاد شده در بابهای تجارت، نکاح، ظهار، ایلاء و حدود به کار رفته است.
به قطع شدن تمامی یا مقداری از آلت تناسلی مرد، به گونه ای که کمتر از مقدار ختنه گاه باقی بماند «جَبّ» و به فرد آلت بریده «مَجبوب» گویند. گاه نیز به فردی که قسمتی از آلتش قطع شده، امّا به مقدار ختنه گاه مانده «مجبوب» اطلاق می کنند، لیکن بر چنین فردی احکام فرد سالم جاری است.
جب در تجارت
جَبّ در برده عیب به شمار رفته و موجب ثبوت حق خیار برای خریدار است.
جب در نکاح
جَبّ از عیبهای موجب فسخ عقد نکاح است. بنابراین، اگر مرد قبل از ازدواج مجبوب بوده و زن از آن آگاهی نداشته، زن می تواند عقد را فسخ کند. در صورت عروض جَبّ پس از ازدواج آیا حقّ فسخ برای زن ثابت است یا نه؟مسئله اختلافی است . جبوبی که بیضه اش سالم است، چنانچه از راه مساحقه با همسرش آمیزش کند و او حامله گردد، فرزند به مرد ملحق می شود و در صورت وقوع طلاق، بر زن لازم است تا زمان وضع حمل عده نگه دارد؛ لیکن بنابر قول مشهور در صورت حامله نبودن، عدّه بر وی واجب نیست.
جب در ظهار و ایلاء
...

جملاتی از کاربرد کلمه جب

العالمیه (به عربی: العالمیة) یک روستا در سوریه است که در ناحیه جب رمله واقع شده‌است. العالمیه ۳۰۱ نفر جمعیت دارد.
الزاوی (به عربی: الزاوی) یک روستا در سوریه است که در ناحیه جب رمله واقع شده‌است. الزاوی ۱٬۷۴۴ نفر جمعیت دارد.
الزهرا (به عربی: الزهراء) یک روستا در سوریه است که در ناحیه جب رمله واقع شده‌است. الزهرا ۱٬۰۱۹ نفر جمعیت دارد.
اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند سینه ها گویی که فانوس چراغ مرده اند
ماند نمرود و سپاهش در شگفت در جب انگشت بر دندان گرفت
اصیله (به عربی: أصیلة) یک روستا در سوریه است که در ناحیه جب رمله واقع شده‌است. اصیله ۵٬۷۹۰ نفر جمعیت دارد.