جملاتی از کاربرد کلمه جاگه
اگر اینجا به بینی مصطفایت همین جاگه به بینی مربقایت
مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه نمیبیند کست ناگه که او شیدا نمیباشد
شراب عشق تو آنگه جهان حسن بر جاگه جمال روی تو آنگه کند جان کسی جانی
یافتی چیزی که آن همتاش نیست چست باش و اندرین جاگه مایست
از آن دم دان تو اینجا اصل بودش همین جاگه بدان مر وصل بودش
یکی بین هر دو عالم تا بدانی چرا مرکب بهر جاگه دوانی
تو خود را کمترین جملگی گوی کز این جاگه بری در جملگی گوی
چوخود میخواست کاین جاگه نماید نمود عشق بااللّه نماید
بده جان تا شوی جانان باعزاز حجابت افتد این جاگه ز رخ باز
کنون در صورت آدم یکی باش دوئی منگر در این جاگه یکی باش