جابه

معنی کلمه جابه در لغت نامه دهخدا

( جابة ) جابة. [ ب َ ] ( ع اِ ) پاسخ. ( منتهی الارب ) ( دهار ).
جابة. [ ب َ ] ( اِخ ) نام جزائری است بحدود هند.( نزهةالقلوب ج 3 ص 230 ). و رجوع به جزائر جابه شود.
جأبة. [ ج َ ءْ ب َ ] ( ع اِ ) تهیگاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جابه. [ ب ِه ْ ] ( ع نف ) نعت فاعلی از جَبَهَه رویاروی آینده از پرنده یا وحشی و آن را منحوس دانند. ( منتهی الارب ). آن صید که از پیش درآید. ( مهذب الاسماء ).
جابه. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 10 هزارگزی جنوب فهلیان. و خاور کوه شاه نشین. واقع در جلگه و گرمسیر مالاریائی. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

معنی کلمه جابه در فرهنگ فارسی

تهیگاه

جملاتی از کاربرد کلمه جابه

مهدی انصاری (زادهٔ ٧ آبان ۱۳۷۳ در تبريز و اهل ميانه) شناگر اهل ایران است. او عضو تیم‌ملی شنای ایران می‌باشد و در رشته شنای پروانه توانایی بالایی دارد و توانسته است مدال های داخلی و خارجی زیادی را از آن خود کند و رکورد های زیادی را در ورزش شنا جابه جا کند.
در قشر حرکتی مغز امواج بتا که در حرکات ایزوتونیک اتفاق می‌افتند و مانع تغییرات حرکات در طول و هم چنین قبل آن می‌شوند، با انقباضات ماهیچه ای مرتبط است. تولید فعالیت بتا با قوی تر شدن فیدبک حسی در کنترل استاتیکی قشر حرکتی و کاهش آن هنگام تغییر حرکات، در ارتباط است. فعالیت بتا وقتی که حرکات رو به ساکن شدن دارند و در صورت وجود تغییرات در جابه جایی، این تغییرات رو به کاهش باشد، افزایش می‌یابد. القا مصنوعی از امواج بتا تقویت شده در طول قشر حرکتی مغز از طریق یک شکل خاصی از تحریک الکتریکی که تحریک متقابل ترانس کرانانی نامیده می‌شود و ارتباط آن با انقباض هم توان، باعث تولید حرکات موتوری ضعیف تری می‌شود.
در شب قرب از حرم تا به حریم وصال رفته به پای براق برق صفت جابه جا
بینداگر رخ تورا بلبل بینوا اگر یاد ز گل نیاورد جابه چمن نمی کند
ز بس کاتش فروزان جابه جا دید ز امکان دور، تشخیص گیا دید
مرتب‌سازی درجی دودویی، گونه‌ای از مرتب‌سازی درجی است که در آن برای یافتن محل مناسب هر عنصر از جستجوی دودویی استفاده می‌شود. این الگوریتم برای زمانی که هزینهٔ مقایسه‌ها از هزینهٔ جابه جایی‌ها بیشتر باشد، مانند زمانی که لیست ورودی مرتب شده‌است، مناسب‌تر می‌باشد.
بود از غصه های دل بهم پیوسته تو بر تو گلی کز آب چشم ما به کویت جابه جا روید
چو دید داغ توام بر جبین ز جابر خاست گذاشت جابه من و رفت خود به صف نعال
کیست خسرو تا لب خود رنجه داری در جفاش؟ این چنین هم جابه جا ضایع مکن دشنام خویش