ثوبان

معنی کلمه ثوبان در لغت نامه دهخدا

ثوبان. [ ث َ وَ ] ( ع مص ) ثوب. ثُؤب. بازگشتن پس از رفته بودن. || ثوبان مردم ؛ گرد آمدن ایشان. || ثوبان جسم ؛ فربهی گرفتن پس از لاغری از مرض. || ثَوبان حوض ؛ پر آب شدن یا نزدیک به پری شدن آن. || ثَوبَان ماء؛ گرد آمدن آب پس از رفته بودن.
ثوبان. [ ث َ ] ( اِخ ) نام دو تن از صحابه کرام است.
ثوبان. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن بجدد مکنی به ابی عبداﷲ او از آزاد کردگان رسول صلوات اﷲ علیه و از حمیر یمن است. وی به حضر و سفر ملازم خدمت رسول ( ص ) بود و پس از رحلت پیغمبر مدتی بشام و زمانی به رمله و گاهی به مصر و در آخر در حمص اقامت داشت و در فتح مصر حاضر بود و بسال 51 هَ. ق. ( و بقولی 55 ) در حمص وفات کرد. از او روایات بسیار منقول است. ( قاموس الاعلام ).
ثوبان. [ ث َ ] ( اِخ )ابن ابراهیم ، ابوالفیض. شیخ ذوالنون مصری یکی از اکابر عرفاء صاحب کرامات و خوارق عادات و وفات او بسال هَ. ق. بود. رجوع به ابی الفضل ثوبان... و نیز رجوع به ذوالنون مصری شود.

معنی کلمه ثوبان در فرهنگ عمید

۱. بازگشتن.
۲. شفا یافتن بیمار و برگشت تندرستی و فربهی او پس از لاغریِ بیماری.

معنی کلمه ثوبان در فرهنگ فارسی

ابن ابراهیم ابو الفیض شیخ ذو النون مصری یکی از اکابر عرفائ صاحب کرامات و خوراق عادت و وفات او بسال ۲۴۵ بود ٠

معنی کلمه ثوبان در فرهنگ اسم ها

اسم: ثوبان (پسر) (عربی) (تلفظ: savbān) (فارسی: ثَوبان) (انگلیسی: savban)
معنی: بازگشتن پس از رفته بودن، ( اَعلام ) ) نام دو تن از صحابه، ) نام ابن ابراهیم، ابوالفیض شیخ ذوالنون مصر یکی از بزرگان عرفا که صاحب کرامات و خوارق عادات بود

معنی کلمه ثوبان در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ابوعبداللَّه ثوبان، مولی وآزاد شده رسول خدا صلی الله علیه و آله است، وی اصالتاً اهل یمن بوده، البته برخی او را اهل سِراة (مکانی بین مکه و یمن ) و برخی اهل حِمیَر دانسته اند. او اسیر و برده گشته بود؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را خرید و آزاد کرد و فرمود: «اگر خواستی به خانواده ات بپیوند که از آنان هستی و اگر میل داشتی نزد ما بمان و از خاندان ما باش».
او ماندن در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله را برگزید و در سفر و حضر با آن حضرت بود تا این که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت کرد. پس از آن ثوبان به رمله رفت، در آنجا خانه ای ساخت و در مصر و حمص نیز خانه هایی بنا کرد.
او محدث بود و از پیامبر 128 حدیث نقل کرده، جماعتی از تابعین نیز مانند شدّادبن أوس انصاری ، جُبَیْربن نُفَیْر حَضْرَمی ، ابوادریس خَولانی ، ابوسلام أسود حبشی و ابواسماء رَحْبی ، از او روایت کرده اند. ابونُعَیم اصفهانی (متوفی 430؛ ج 1، ص 180ـ183) او را از عارفان اهل بصیرت دانسته است .
ثوبان در سال 54 هجری در حمص درگذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه ثوبان

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ الآیة قول ابن عباس (رض) آنست که این آیت در شأن ثوبان آمد که از محبّت رسول خدا (ص) نزار و ضعیف گشته بود، پشت خم گشته، و روی زرد شده. رسول خدا (ص) روزی مر او را گفت: ای ثوبان! ترا چه میبود، مگر در شب بیدار باشی، که زرد روی گشته‌ای؟ گفت: یا رسول اللَّه! بعضی و بعضی، چنان که دانی. گفت: ای ثوبان مگر رنج بسیار بر خود مینهی از انواع ریاضات، که چنین ضعیف گشته‌ای، و پشتت دو تا شده؟! ثوبان گفت: آری یا رسول اللَّه! میبود هر چیزی. رسول (ص) گفت: ای ثوبان! مگر آرزومند میباشی؟ هر دو چشم ثوبان پر آب گشت، چون حدیث آرزومندی شنید.
نوبی بچه‌ای بود نام او ثوبان و از اخیار قوم و بزرگان و عیّاران این طریقت بود. راه بلا سپردی و طریق ملامت رفتی و اهل مصر بجمله اندر شأن وی متحیّر و به روزگارش منکر بودند و تا وقت مرگ از اهل مصر کس جمال حال وی را نشناخت. و آن شب که از دنیا بیرون شد، هفتاد کس پیغمبر را -علیه السّلام- به خواب دیدند که: «دوست خدای، ذی النّون، بخواست آمد. من به استقبال وی آمدم.» و چون وفات کرد، بر پیشانی وی نبشته پدید آمد: «هذا حَبیبُ اللّهِ فی حُبِّ اللّهِ قتیلُ اللّهِ.»
و قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولی رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنی بعمل یدخلنی اللَّه به الجنّة. فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه فقال: «علیک بکثرة السّجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حط عنک بها خطیئة».
شیخ الاسلام گوید قدس اللّه روحه: کی عثمان عماره گوید: کی بزمین حجر بودم با ابراهیم ادهم و محمد ثوبان و عباد منقری سخن می‌گفتم جوانی بود فراتر نشسته، مرید پس با نیاز. گفت: ای جوانمردان! من مدام گرد این کار می‌؛ردم، و کرد شما و صحبت شما می‌جویم، و شب هیچ نمی‌خسپم و روز هیچ نمی‌خورم، و عمر خویش ببخشیده‌ام.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولی رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنی بعمل یدخلنی اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».