لائق

معنی کلمه لائق در لغت نامه دهخدا

لائق. [ ءِ ] ( ع ص ) سزاوار. قمین. قَمِن. قَمَن. ( منتهی الارب ). درخور. جدیر. حری. نیز رجوع به لایق شود.

معنی کلمه لائق در فرهنگ فارسی

( اسم ) برازنده سزاوار شایسته در خور : سلجوق ... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری . جمع : لایقین .

جملاتی از کاربرد کلمه لائق

ای وصالت صادقان صادق شده در طریق عشق خود لائق شده
پیر طریقت کلمه‌ای چند گفته لائق این موضع، گفت: ای سزاوار ثنای خویش! ای شکر کننده عطاء خویش! ای شیرین نماینده بلاء خویش! رهی بذات خود از ثناء تو عاجز، و بعقل خود از شناخت منّت تو عاجز، و بتوان خود از سزای تو عاجز، کریما! گرفتار آن دردم که تو دوای آنی. بنده آن ثناام که تو سزای آنی. من در تو چه دانم تو دانی! تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی آنی. همانست که مصطفی (ص) گفت: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک».
کسی باشد سزای قرب شاهی که باشد لائق فر الهی
ای عنصری این ساعت از تو می اندیشیدم می بینی که چه افتاده است ما را در این معنی چیزی بگوی که لائق حال باشد.
آن زمان تو عشق را لائق شوی عشق حق را عاشق صادق شوی