طایی

معنی کلمه طایی در لغت نامه دهخدا

طایی. ( ص نسبی ) طائی. منسوب به طَی . پدر قبیله ای از عرب و قیاس طَیّئی است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به طائی شود.

معنی کلمه طایی در فرهنگ عمید

از قبیلۀ طی: نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد / بماند نام بلندش به نیکویی مشهور (سعدی: ۱۰۸ ).

معنی کلمه طایی در فرهنگ فارسی

طائی . منسوب به طیئی پدر قبیله و قیاس طیئی است .

جملاتی از کاربرد کلمه طایی

و رسول (ص) چون اثر غفلتی دیدی از صحابه،منادی کردی میان ایشان که مرگ آمد و آورد اما شقاوت و اما سعادت. و حذیفه می گوید، «هیچ روز نیست که نه بامداد منادی می کند که ای مردمان الرحیل، الرحیل». و داوود طایی را دیدند که به شتاب می شد به نماز. گفتند، «این چه شتاب است؟» گفت، «لشکر در شهر است. منتظر منند». یعنی مردگان گورستان تا مرا نبرند برنخواهند خاست از اینجا. ابوموسی اشعری به آخر عمر جهد بسیار همی کرد. گفتند، «اگر رفق کنی چه بود؟» گفت، اسب را که بدوانند همه جهدهای خویش به آخر میدان بکند و این آخر میدان عمرم است که مرگ نزدیک رسید، از این جهد هیچ بازنگیرم».
حاتم طایی تویی، چون جود ورزی روز مهر رستم سکزی تویی ، چون حرب سازی روز کین
گر حاتم طایی نه بجایست تو بجایی بر جای چنان راد سخا پیشه سزایی
حاتم طایی تویی اندر سخا رستم دستان تویی اندر نبرد
تو را به حاتم طایی مثل زنند و خطاست گل شکفته که گوید به ارغوان ماند؟
هر کس ز کرم طی نکند وادی شهرت گر حاتم طایی است جوانمرد ندانی
نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد
داوود طایی را گفتند، «چه گویی که کسی در نزدیک سلطان شود و حسبت گند؟» گفت، «ترسم که به تازیانه بزنندش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم که بکشدش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم از آن علت عظیم ترین و آن عجب است.» بوسلیمان دارانی گفت، «بر فلان خلیفه انکار خواستم کرد و دانستم که بکشد و از آن نترسیدم، ولیکن مردمان بسیار بودند. ترسیدم که خلق مرا بینند در آن صدق و صلابت و آن نظر خلق در دل من شیرین شود، آنگاه بی اخلاص کشته شوم.»
جز به سزاوار میر گفت ندانم ورچه جریرم به شعر و طایی و حسان