معنی کلمه طابخه در لغت نامه دهخدا ( طابخة ) طابخة. [ ب ِ خ َ ] ( ع ص ) تأنیث طابخ. || ( اِ ) گرمای نیمروز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرمگاه. ( مهذب الاسماء ).گرمای روز. || ( اِخ ) لقب عامربن الیاس بن مُضَر. ( منتهی الارب ). و رجوع به تاریخ سیستان ص 50 شود. || نام قبیله ای است. ( مهذب الاسماء ).
جملاتی از کاربرد کلمه طابخه مادر نضر، بره بنت مر بن أد بن طابخه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بود. نضر، خواهرزاده تمیم بن مر بود که جد قبایل بنو تمیم است.