ضیاگستر

معنی کلمه ضیاگستر در لغت نامه دهخدا

ضیاگستر. [ گ ُ ت َ ] ( نف مرکب ) ضیاپاش. روشنائی بخش. ( آنندراج ) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شود
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.فرخی.ظل طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب ِ شرف و حشمت و سلطان شرف.سوزنی.

معنی کلمه ضیاگستر در فرهنگ عمید

روشنایی بخش: گاه چون اَشکال اقلیدس سر اندر سر شود / گاه چون خورشید رخشنده ضیا گستر شود (فرخی: ۴۹ ).

معنی کلمه ضیاگستر در فرهنگ فارسی

( صفت ) روشنایی بخش ضیا پاش .

جملاتی از کاربرد کلمه ضیاگستر

یک ذره نور از رخ او وام کرده است از شرق تا به غرب، ضیاگستر آفتاب
ظل طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد آفتاب شرف و حشمت و سلطان شرف
شمع نور فلکی خواهد هر لحظه همی شعله از مشعلهٔ روی ضیاگستر تو
تا در قفای خود مدد از روی تو ندید اندر زمین نگشت ضیاگستر آفتاب
گر نبودی پس رو خورشید ماه کی ضیاگستر بدی روی سیاه
خورشید ضیاگستر نبود زیک افزونتر بینیش به هر کشور کاشانه به کاشانه
پرده بردار که از پشت زمین هر ذره آفتابی شود از روی ضیاگستر تو
تاکه اوضاع جهان بر باطل است کی تواند حق ضیاگستر شود