ضحضاح

معنی کلمه ضحضاح در لغت نامه دهخدا

ضحضاح. [ ض َ ] ( ع ص ، اِ ) پایاب. ( منتهی الارب ). || آب قلیل که غرق نکند. آبی که قعر وی نزدیک باشد و آب تا شتالنگ. ( دهار ). آبی اندک که تا کعبین و نیمه ساق بیاید. ( منتخب اللغات ). آب اندک در جوی و جز آن. ( مهذب الاسماء ). آب اندک یا آبی که تا شتالنگ رسد یا نصف ساق ، یا آبی که در آن غرق نشود. || آب بسیار ( به لغت هذیل ). ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه ضحضاح

و قال الحسن: من اعان ظالما او اماما جائرا لم یستقرّ قدماه بین یدی الرّحمن حتی یؤمر به الی النّار و من جبی له درهما حبس فی ضحضاح من نار.
و هر طایفه را از اهل فسق و عصیان و کفر و خذلان مناسب روش او در دوزخ و درکات آن مقامگاهی و مرجعی و معادی باشد بر تفاوت. چنانک خواجه علیه السلام در حق ابو طالب فرمود: «ان ابا طالب لفی ضحضاح من النار». فرمود که ابو طالب در درکه اول باشد از دوزخ و کف پای او بیش بر آتش نباشد اما مغز در سر او از حرارت بر جوشد. و در حق منافقان فرمود «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار».