ضائع. [ ءِ ] ( ع ص ) رجوع به ضایع شود. ضائع. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن الضائع. از نحویان مغرب است.
معنی کلمه ضائع در فرهنگ فارسی
۱ - تباه تلف . ۲ - بی فایده بیهوده بیثمر . ۳ - فرو گذاشته بی تیمار که کسی در فکر وی نباشد . ۴ - مهمل بیکار . ۵ - گم ۶ - گندیده ( تخم مرغ و مانند آن ) ابن الضائع از نحویان مغرب است
جملاتی از کاربرد کلمه ضائع
اما اگر از این درجه کم باشد نشاید بدو سیم ضائع کردن و به شعر او التفات نمودن خاصه که پیر بود و در این باب تفحص کردهام در کل عالم از شاعر پیر بدتر نیافتهام و هیچ سیم ضائعتر از آن نیست که به وی دهند، ناجوانمردی که به پنجاه سال ندانسته باشد که آنچه من همی گویم بد است کی بخواهد دانستن؟
گلی نشکفت ازین خرم بهارم که ضائع گشت روز و روزگارم