معنی کلمه صدصد در لغت نامه دهخدا
بعیب خویش یک دیده نمائی
بعیب دیگران صدصد گشائی.نظامی.جنیبت کش وشاقان سرائی
روانه صدصد از هر سو جدائی.نظامی.ز هر پیشه کآید جهان را بکار
گزین کرد صدصد همه پیشه کار.نظامی.
صدصد. [ ص َ ص َ ] ( اِخ ) زنی است. ( منتهی الارب ).