صدتو

معنی کلمه صدتو در لغت نامه دهخدا

صدتو. [ ص َ ] ( ص مرکب ) صدلا روی هم گذارده. کنایه از لاهای بسیار است :
نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صدتو حریر.سعدی.رجوع به صد شود.

معنی کلمه صدتو در فرهنگ عمید

دارای تاها و لاهای بسیار، صدلا، صدتا: نبینی که در معرض تیغ و تیر / بپوشند خفتان صدتو حریر (سعدی۱: ۱۲۹ ).

جملاتی از کاربرد کلمه صدتو

چه جای صورت اگر خود نمد شود صدتو شعاع آینه جان علم زند به ظهور
آنک تنها در رهی او خوش رود با رفیقان سیر او صدتو شود
چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین
هر خری کز کاروان تنها رود بر وی آن راه از تعب صدتو شود
رنج را صدتو و افزون می‌کنید عقل را دارو به افیون می‌کنید
نازهای هر دو کون او را رسد غیرت آن خورشید صدتو را رسد
شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را چون با زنی برانی سستی دهد میان را
گشته صدتو حرص و غوغاهای او گشته پنهان حکمت و ایمای او
ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی