صبع

معنی کلمه صبع در لغت نامه دهخدا

صبع. [ ص َ ] ( ع مص ) اشاره کردن بسوی کسی بانگشت باهانت یا عام است. دلالت کردن کسی را بکسی یا به چیزی بانگشت. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). اشارت کردن بسوی چیزی. ( منتهی الارب ). اشارت کردن بسوی کسی در حال غیبت. ( تاج المصادربیهقی ). || نایژه ساختن انگشت را بر خنور بوقت ریختن آنچه در وی باشد بخنور دیگر. ( منتهی الارب ). || درآوردن انگشت را در ماکیان تا دانسته شود که بیضه میدهد یا نه. ( منتهی الارب ). || به تکبر واداشتن کسی را. ( اقرب الموارد ). تکبر. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صبع در فرهنگ فارسی

اشاره کردن بسوی کسی بانگشت باهانت یا عام است

معنی کلمه صبع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّبُعُ: حیوان وحشی گوشتخوار مانند شیر و گرگ و پلنگ
معنی سَبْعَ: هفت - هفت گانه
معنی صَبّاً: فرو ریختنی وصف ناشدنی ( در اصل به معنی ریختن آب از بلندی است)
تکرار در قرآن: ۲(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه صبع

همچو صبع از اثر مهر رخت جان بدهد هر که را در ره عشق تو دم از صدق وصفاست
چو بحر صبع تو بر اوج چرخ موج زند گهر بفرق مه و فرقدان فرو ریزد